مجنون مست! (عرفان) شعر:محمدکدخدایی(عرفان)

متن مرتبط با «شعر» در سایت مجنون مست! (عرفان) شعر:محمدکدخدایی(عرفان) نوشته شده است

کجا رفته شرف؟ شعر:محمدکدخدایی(عرفان) Where's the honor! Poet: Mohammad Kadkhodaie

  • دراین ملک که خصومت زده بر ریشه ی آن دگر از عشق مگویید! سخن عشق سراب است ،سراب عزّت و فهم و شعور، همه رنج است وعذاب است ،عذاب مردی و عدل و شرف ،همه از ریشه خراب است ،خراب ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • میهمانی نور! شعر:محمدکدخدایی(عرفان) Light party! Poet: Mohammad Khodkhodaee

  • خواهد آمد آن  مرد روزی با کوله ای  پر ز سیب های درشت کودک پیر را با مهربانی میگیرد  به پشت باغ چشم ها را هرس خواهد کرد و خواب را  از چشم های حریص خواهد چید ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • رودخانه دیروزوفردا!   شعر:محمدکدخدایی(عرفان)  Tomorrow River!   Poet: Mohammad Kadkhodaie

  • اگر این شب های  بی مهتاب و طولانی پایان نپذیرد و صبح سحر فرا نرسد؛ و  همچنان،خروس ها از خواندن آفتاب باز مانند اگر خزندگان ، از پرواز کبوترهای سپید بر پهنۀ آسمانِ آزاد همچنان ممانعت ورزند، اگر مشعل ها, ...ادامه مطلب

  • سکوتها ابدی نیستند! شعر:محمدکدخدایی(عرفان)  Silence is not eternal!  Poet: Mohammad Khodkhodaee

  • امروز  یا  فردا فریادی در راه است فریادی که خواهد شکست، صلابت سکوت و   صراحت سکون ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • دردها و لذتها! شعر: محمد کدخدایی(عرفان)

  • انسانِ گرفتار استسقاء   عطشِ پایان ناپذیرِ خواستن و  دلبستن! به امید وفورْ ... لذت بردن.  و سپس، اندک اندک گُسستن محتومْ - و رنج بردن لذّت داشتنِ فرزند و شهود بر مرگش لذتِ دل در گرو محبوبی نهادن ، و, ...ادامه مطلب

  • لقمه ها خونین زخون!   شعر:محمدکدخدایی(عرفان)  Bloody mouthfuls

  • بردگان شاهد که سفره خالی از نان سیاه لقمه ها خونین ز خون و  درد و آه ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • بخوان ای بلبل زیبا! شعر:محمدکدخدایی(عرفان) Sing, beautiful Nightingale! Poet: Mohammad Kadkhodaie

  • شبانِ ظلمت آباد سردِ سرد است زمین سرد آسمان سرد ضریح و بقعه ی ایمان همه سرد. سیاهی مردمِ چشمها ز برفِ بی امان سرد. ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • نمیریداز ترس شلاق و تفنگ!  شعر:محمدکدخدایی(عرفان)

  • به آفتاب نتوان گفت متاب به مهتاب نتوان گفت که خموشی بتاب به دریا نتوان گفت، که درآغوش عریانِ این ساحل افتاده و تشنه مپیچ! به باران نتوان گفت، که مبارید  به این مرده سرای همه هیچ ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • محراب ابرویت!(عشق) شعر:محمدکدخدایی(عرفان)

  • ای وفاپیشه چمنده تر ز زهره، عاشقم بر روی تو من همان آهوی مستم که گرفتارم به دام موی تو ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • چشم رنگی خدا! شعر:محمدکدخدایی(عرفان) God's colored eyes!! Poet: Mohammad Kadkhodaie

  • اندکی آرام باش! من تو را زین بوم که پر سهو  و خطا ست به دیاری خالی از جرم و گناه به دیاری که همه مردم آن خاشع و افتاده چو خاک مهربان اند و صمیمی، همه اندیشه ی پاک ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • سلطه تسبیح و زور! شعر:محمدکدخدایی(عرفان) The reign of religion! Poet: Mohammad Kadkhodaie

  • می دانم...روزی نه چندان دور خورشید-خواهد برخاست از جبر خواب پرفروز و پرغرور! می دانم...روزی نه چندان دور ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • بیاییدمتحدشویم!  شعر:محمدکدخدایی(عرفان) Let's unite Poet: Mohammad Kadkhodai

  • به لب آورده دریا کف، خشمگین به ساحلْ می زند مشت از رهِ کین که برخاست  باید از ذلّتْ نشستن برای حفظ خود،خود را شکستن ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • گورهای بی نشان! شعر:محمدکدخدایی(عرفان) Anonymous graves! Poem: Mohammad Khodkhodaie

  • خسته ام از هر چه بود و از نبود خسته از هذیان ولاف مردمان بی وجود خسته از مرگ فرشته های پاک خسته ازخون جوانانی که می ریزد به خاک زین همه ظلمی که بیداد میکند خون خواب را در رگان جهل، بیدار میکند ادامه , ...ادامه مطلب

  • فرش سرخ رامانخواستم! شعر:محمدکدخدایی(عرفان) I don't want red carpet! Poet: Mohammad Kadkhodaie

  • آشنایی میجویم که گویم شرح درد قصۀ روزان شبرنگ من و آفتاب زرد قصۀ دردی که دنیا را بس است قصۀ مردی که اندر قفس است درد من رعدی ست که بر دلها فتد آتش سوزان به انبارِ کَه مردم نهد هر که با من همره و , ...ادامه مطلب

  • لیلی لیلی برده است! (عرفان) شعر: محمدکدخدایی(عرفان)  They have taken Lily! Poet:mohammad kadkhodaie

  •  ای عارفانِ عاشقان، ناموسِ من رفته ز دست بر راه دیگر می تند ، گویا شده آتش پرست دوشین بُدَش ،او ناگهان از من برید ، از خود برست من مانده ام سخت در شگفت ، لیلی شده ست لیلی پرست ادامه مطلب, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها